آرام به شانه ام زدو گفت:
آفرین!!!
تنهایی که ترس ندارد.
بعدآرام آرام دورشد...
ولی افسوس که هرگز نفهمید
که من از نبود خودش می ترسم
نه از تنهایی . . .
نظرات شما عزیزان:
آرام به شانه ام زدو گفت:
آفرین!!!
تنهایی که ترس ندارد.
بعدآرام آرام دورشد...
ولی افسوس که هرگز نفهمید
که من از نبود خودش می ترسم
نه از تنهایی . . .
نظرات شما عزیزان: